این لحظه ناب رو برای تمام کسانی که در انتظار فرزند هستن آرزو میکنم
از صبح که شیفت رو تحویل گرفته بودم توی ذهنم بود که مریض اتاق ۶ پرخطر هست و بیشتر باید حواسم بهش باشه.
هر بار که ویزیتش میکردم میگفت نگرانه و من روند کارش رو براش توضیح میدادم تا استرسش کم بشه.
ساعت ۱۱ شب بعد از کلی تلاش برای زایمان طبیعی، بخاطر عدم پیشرفت زایمان، برای سزارین بردمش اتاق عمل، تا دوستان اتاق عمل مقدمات جراحی رو آماده کنن و پزشک بی هوشی برسه؛ بازم باهاش حرف میزدم تا استرسش کمتر بشه.
کم کم همه چیز آماده شده بود و منم داشتم میرفتم دست بشورم که بیمارم گفت:" خانم دکتر توی بارداری قبلیم هم شما منو سرکلاژ کرده بودین" بهش گفتم واقعا؟پس چرا زودتر نگفتی بهم؟ حین جراحی هنوز هم بخاطر استرس ضربان قلبش بالا بود و همچنان باهم صحبت میکردیم. تا زمانی که صدای دختر نازش رو شنید و دخترش رو بهش نشون دادم بالاخره آروم شد.
این لحظه ناب رو برای تمام کسانی که در انتظار فرزند هستن آرزو میکنم.
خودم بااینکه شاید هزاران بار این صحنه رو دیدم هنوز ذوقش رو میکنم و گاهی همراه مادرای عزیز چشمام پر اشک میشه.
این لحظه ناب رو برای تمام کسانی که در انتظار فرزند هستن آرزو میکنم